»پرسش:مهمترين دعا چيست؟
پاسخ: تنها دعايى كه بر هر مسلمانى واجب است كه آن را در واجبترين اعمال خود - نماز - روزى ده مرتبه بگويد،دعاى «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» است؛بنابراين،درخواست هدايت به راه مستقيم،مهمترين دعاست.
آرى،در مقابل راههاى متعدّدى كه در برابر انسان قرار دارد، (راه هوسهاى خود و ديگران،راه وسوسههاى شيطان،راه نياكان و پيشينيان،راه طاغوتها،راه توقّعات و انتظارات اين و آن و راه خدا و اولياى او)انسان هر لحظه و براى هر چيزى بايد از خدا استمداد جويد كه او را به راه مستقيم هدايت كند.
راه مستقيم راه خدا و اولياى خداوند و بندگان مخلص خداست.
براى اطمينان به راه خدا،بايد پيرو و دنبالهرو اولياى خدا باشيم،چنانكه در زيارت جامعه مىخوانيم:هركس به شما (اهل بيت)متوسّل شد،به خدا متوسّل شده است.«مَن اعتصم بكم فقد اعتصَم باللّه» و در قرآن مىخوانيم:هركس به خدا متوسّل شد به راه مستقيم هدايت شده است. «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»
در روايات،راه مستقيم،راه توحيد،قرآن و فطرت سالم، معرفى شده است.
شكّى نيست كه تقاضاى راه مستقيم حتى بر اولياى خدا نيز لازم است؛زيرا اولاً؛ماندگارى در راه مستقيم،غير از پيدا كردن راه مستقيم است.چه بسيار افرادى كه به راه مستقيم هدايت مىشوند؛ولى پايدار نمىمانند؛يعنى بعد از ايمان، منحرف مىشوند. «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا…»
ثانياً؛هدايت شدن نيز درجات و مراحلى دارد،همانگونه كه نور ضعيف و قوى دارد،بنابراين افراد هدايت شده،بايد به فكر هدايت برتر و بيشتر باشند. «زادَهُمْ هُدىً»
ثالثاً؛ممكن است افرادى در بعضى امور در راه مستقيم باشند؛ولى نسبت به مواردى در راه نباشند و لذا بايد براى رسيدن به جامعيت راه مستقيم از خداوند كمك بخواهيم.
مثلاً؛انتخاب شغل،دوست،رشته تحصيلى،همسر،عقايد، عمل،اخلاق،رهبر،نماينده،چگونگى در آمد و مصرف آن، ستايش،انتقاد،محبت،قهر،صلح،جنگ،خوردن،قضاوت، انفاق،عبادت،اقتصاد،سياست،روابط و در همه امور بدون الگوى صحيح و كامل نيست؛لذا انسان نياز به الگوى كامل و بدون نقص دارد كه همان انبيا و اوصيا هستند.
پرسش ها و پاسخ های قرآنی - 1، محسن قرائتی .صفحه 18
موضوع: "پرسش و پاسخ"
»پرسش:آيا خداوند به حمد و ستايش ما نياز دارد؟
پاسخ: خير چنين نيست؛چنانكه اگر گفتيم:مردم بايد خانههاى خود را رو بهخورشيد بسازند،به اين معنا نيست كه خورشيد به ما و خانه ما نياز دارد. نه تنها خدا كه بسيارى از مخلوقات خداوند نيز به انسان نيازى ندارند و اين انسان است كه از همه محتاجتر؛ولى از همه متكبرتر است. مثلاً اكسيژن،دريا،ماهىهاى دريا،جنگلها،باد و باران، پرندگان،چرندگان و زنبور عسل محتاج ما نيستند؛ولى انسان به همه اينها نياز دارد. بنابراين؛اگر ما مىگوييم حمد و ستايش الهى لازم است به خاطر آن است كه وجود ما و رشد ما و ادامهى زندگى و حلّ مشكلات و كمبودهاى ما تنها به دست اوست.او كه رحمت را بر خود واجب كرده است. «كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» ١آيا ما ستايش را بر خود واجب نكنيم. حمد و ستايش ما به پاس رحمت گستردهى او، «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» ٢و به نوعى انجام وظيفه است.
»پرسش:چرا خدا را «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» مىخوانيم،مگر اومالك دنيا نيست؟
پاسخ: اولاً؛خداوند مالك همه چيز و همه جا و براى هميشه است؛بر خلاف مالك بودن انسان كه نه مالك همه چيز است و نه مالك همه جا و نه براى هميشه. مالكيّت خداوند حقيقى است؛ولى مالكيّت انسان اعتبارى. مالكيّت خداوند همراه با احاطه و سلطنت است؛ولى گاهى ما مالك گنجشكى هستيم؛ولى تحت سلطه ما نيست. مالكيّت ما تنها در زمان حيات ما مىباشد و بعد از مرگ، ديگران مالك مىشوند. مالكيّت ما انتقال يافته از ديگران است؛ولى خداوند مالك همه چيز بوده و مىباشد؛بنابراين حساب مالكيّت خداوند از حساب مالكيّت ما جداست و هرگز قابل مقايسه نيست. ثانياً؛در دنيا به دليل وجود واسطهها و اسباب،نسبتها و خويشاوندىها،دوستان و آشنايان،خانواده و فرزندان،مال و ثروت،زبان و هنر،حيله و تدبير،انسان خود را صاحب قدرت و نصرت مىداند و از خدا غافل مىشود تا آنجا كه مثل قارون مغرورانه مىگويد:مال و ثروت را خدا به من نداده است؛بلكه بر اساس علم و تخصّص و زرنگى خودم به دست آوردهام. «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي» امّا روز قيامت تمام اين دلبستگىها و وابستگىها بىاثر مىشود:واسطه و اسباب از بين مىرود. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» خويشاوندى و نسبتها از بين مىرود. «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ» مال و ثروت ارزشى ندارد. «لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» بستگان كارايى ندارند. «لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ» گاهى اجازه حرف زدن و عذرخواهى هم داده نمىشود. «وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ» قدرت فكر و تدبير از دست آنها گرفته مىشود. «تَرَى النّاسَ سُكارى» آرى،در چنين روزى كه همه رزق و برقها و جلوهها رنگ مىبازد،مالكيّت خداوند با تمام وجود جلوه مىكند. بنابراين مراد از «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» اين است كه گرچه خدا مالك مطلق دنيا و آخرت است؛امّا مالكيّت خداوند در آن روز بيشتر جلوه مىكند. كوتاه سخن آنكه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» همان معنايى را مىدهد كه در آيه ديگر مىخوانيم: «يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلّهِ» ١و يا در جاى ديگر مىخوانيم: «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ»
برگرفته از کتاب پرسش ها و پاسخ های قرآنی - 1، حجة الاسلام قرائتی .صفحه 14
آخرین نظرات