شکر نعمت، نعمتت افزون کند!
عمر تو را به دو مرحله تقسیم کرده ایم: در یک مرحله در ناز و نعمت خواهی بود و در مرحله دیگر در فقر و تنگدستی!
اکنون اختیار با خودت است، آیا میخواهی ایّام جوانیت در فقر باشی و بعد از آن به ثروت برسی یا اینکه در اوّل زندگیت در ناز و نعمت باشی و بعدا به فقر مبتلا شوی!
این سخنانی بود که آن مرد میشنید. فرشته ای از جانب خدا مأمور شده بود تا این پیام را به این مرد برساند.
اگر شما جای او بودید چه میکردید؟ کدام را انتخاب میکردید؟
اجازه بدهید من با همسرم مشورت کنم.
آری، این مرد همسری دانا داشت و میدانست که میتواند در این زمینه او را یاری کند.
همسر او لحظاتی فکر کرد و گفت: عزیزم! بهتر است که ابتدا ثروت را انتخاب کنی.
مرد به آن مأمور الهی اعلام کرد که میخواهم در مرحله اوّل زندگیم ثروتمند زندگی کنم و بعد از آن به آغوش فقر بروم.
به اذن خدا ثروت به سوی این مرد رو کرد و مال و دارایی او به اندازه ای زیاد شد که هیچ کس باور نمی کرد.
آنها زندگی خوش و خرّمی را آغاز کردند و همواره در ناز و نعمت بودند.
یک روز همسر آن مرد به او رو کرد و گفت: اکنون که خدا به ما ثروت زیادی داده است آیا نمی خواهی شکر آن را بجا آوریم؟
مرد در پاسخ گفت: به نظر تو چگونه میتوانیم شکر این نعمتها را بجا آوریم؟
زن در پاسخ گفت: نگاه کن آن همسایه روبروی خانه مان در فقر و نداری زندگی میکند، بیا به او کمک کنیم، فلانی را میشناسی او هم نیازمند است، بیا به او هم کمک کنیم.
مرد فکر همسر خود را پسندید و آنها همیشه تلاش میکردند تا با کمک کردن به دیگران شکر نعمتهایی را که خدا به آنها داده بود، بجا آورند.
روزگار سپری شد، تا اینکه مرحله اوّل عمر آن مرد تمام شد و هر لحظه منتظر بود تا مرحله دوّم زندگی او فرا رسد.
او منتظر بود تا روزگار فقر و بیچارگی او از راه برسد، امّا هر چه صبر کرد از فقر و نداری خبری نشد. او به دنبال جواب این معمّا بود، چگونه است که روزگار فقر، شروع نمی شود.
او این چنین جواب شنید: خداوند به تو نعمت داد و تو شکر آن بجا آوردی و خداوند در مقابل، فقر و نداری را از تو دور کرد و تو تا آخر عمر در ناز و نعمت خواهی بود. [۱]
آری، اگر شکر نعمتهایی که خدا به تو داده است، بجا آوری آن نعمتها برای تو باقی میماند و تو میتوانی برای مدّت طولانی از آنها استفاده کنی، امّا کفران نعمت باعث میشود تا نعمتها از دست تو خارج شود. [۲]
———-
[۱]: ۱.. عن معمر بن خلاّد: «قال الرضا علیه السلام: اتّقوا اللّه، وعلیکم بالتواضع والشکر والحمد، أنّه کان فی بنی إسرائیل رجل فأتاه فی منامه من قال له: إنّ لک نصف عمرک سعة، فاختر أیّ النصفین شئت، فقال: إنّ لی شریکا. فلمّا أصبح الرجل قال لزوجته: قد أتانی فی هذه اللیلة رجل فأخبرنی أنّ نصف عمری لی سعة، فاختر أیّ النصفین شئت؟ فقالت له زوجته: اختر النصف الأوّل، فقال: لکِ ذاک، فأقبلت علیه الدنیا، فکان کلّما کانت نعمة قالت زوجته: جارک فلان محتاج فصله، وتقول: قرابتک فلان فتعطیه، وکانوا کذلک کلّما جاءتهم نعمة أعطوا وتصدّقوا وشکروا، فلمّا کان لیلة من اللیالی أتاه الرجل فقال: یا هذا، إنّ النصف قد انقضی فما رأیک؟ قال: لی شریک. فلمّا أصبح قال لزوجته: أتانی الرجل فأعلمنی أنّ النصف قد انقضی، فقالت له زوجته: قد أنعم اللّه علینا فشکرنا، واللّه أولی بالوفاء، قال: فإنّ لک تمام عمرک»: مشکاة الأنوار ص ۶۹، بحار الأنوار ج ۶۸ ص ۵۴.
[۲]: ۲.. الإمام الصادق علیه السلام: «مکتوب فی التوراة: اشکر مَن أنعم علیک، وأنعم علی من شکرک، فإنّه لا زوال للنعماء إذا شُکرت، ولا بقاء لها إذا کفرت، والشکر زیادة فی النعم وأمان من الغیر»: الکافی ج ۲ ص ۹۴، وسائل الشیعة ج ۱۵ ص ۳۱۵، الجواهر السنیه ص ۴۰، جامع أحادیث الشیعة ج ۱۳ ص ۵۳۳.
آخرین نظرات